درد دل
تا حالا دیدین یه نفر مشکلات دیگران رو حل میکنه، ولی خودش از اونطرف مشکل داره؟
منم یه چیزی شبیه این برام اتفاق افتاده. این وبلاگ رو من راه اندازی کردم، تا مشکلات دیگران رو حل کنم. خیلی ها هم از طریق این وبلاگ و هم از طریق اس ام اس و بعضی موقع ها هم حضوری با من صحبت میکردن، سوالات خودشون رو می پرسیدن و من هم می رفتم تحقیق میکردم، و جواب رو بشون می گفتم. خیلی ها مشکلشون حل شد، اما کسایی که هنوز مشکل داشتن به یه نفر رو بشون معرفی میکردم تا اون مشکلشون رو حل کنه. اما خودم یه اتفاقی واسم افتاده که من رو ۱۸۰ درجه تغییر داد. واسه خودمم خیلی مهم بود. دلیل این هم که اومدم و به شما میگم اینه که خواستم دردلی کرده باشم.
یه نفر هست که ۶ سال پیش باهاش دوست شدم. ولی بخاطر اینکه دیگران به ما تهمت نزنن طوری باش دوست بودم که هیچ کس خبر نداشت تا امسال که همه فهمیدن.
یه آدمه نامردی هست که بین مارو خراب کرد. میومد پیش من و میگف که اون رفته پشت سرت حرف زده، از اون طرف میرف به اون هم همینو میگف. این قضیه اونقدر کِش پیدا کرد که همه ی دوستا فهمیدن. اونم چه فهمیدنی. به این تهمت بزن، به اون تهمت بزن، آخه یکی نیست به این آدم بگه مرض تو چیه که این کارهارو میکنی؟ عقده ای! بدبختیش هم اینه که هیچ کس نمیاد با خودم حرف بزنه. حتی اونی که باهاش دوست بودم. خودم میرفتم و میفهمیدم.
شما بگین! انصافا من با این آدم عقده ای چی کار کنم؟
ببخشید، خیلی دلم پر بود. آخه قضیه به این آسونی ها هم که من تعریف کردم نبود. معضرت میخوام که سرتون رو درد اووردم.
از اینکه این مطلب رو خوندی ممنون.... خیلی هم زیاد بود نه؟ شرمنده.
امروز: ۲۵ مهر ۱۳۹۱